آقای جاهد در قسمت نظرات آخرین یادداشت خود دربارهء نوشتهء قبلیام مطلبی نوشتند که متاسفانه تنها خشم و ناراحتی شدید ایشان را از گوشزد کردن یک سری ایرادات حرفهای نشان میدهد. متاسفانه آقای جاهد نه تنها نتوانستند دربارهء ایرادهایی که به نوشتهء ایشان وارد بود – و هست – توضیحی قانع کننده ارائه دهند که با زبانی بسیار گزنده تلاش کردند تا من را مورد حمله قرار دهند. به همین دلیل لازم دانستم همینجا توضیحاتی دربارهء یادداشت ایشان بنویسم تا این شائبه پش نیاید که حرفهای ایشان از دید من درست و بی ایراد بوده است:
آوردهاند که: «من هيچ ادعايی در زمينه موسيقی ندارم اما شما که ظاهرا «موزيکولوگ» هستيد و می خواهيد به من گوشزد کنيد که « کارمينا بورانا» يک اپرا نيست، چگونه می توانيد اپرا بودن اثری را که صدها بار در سالن های مشهور اپرای جهان از جمله سالن اپرای کاونت گاردن و باربيکن لندن اجرا شده، انکار کنيد:
http://www.carmina-burana.com/html/english/enshow/enshow1.php
2- همين دو روز قبل روزنامه تايمز لندن کارمينا بورانا را به عنوان يکی از پنج اپراهای برتر جهان انتخاب کرد:
http://entertainment.timesonline.co.uk/tol/arts_and_entertainment/whats_on/article5509870.ece»
آقای جاهد، هر قطعهای که در مشهورترین سالنهای اپرای جهان اجرا شود لزوماً اپرا به حساب نمیآید. به طور مثال در سالن اپرای لاسکالای میلان علاوه بر اپراهای وردی و پوچینی و واگنر و … شاهد اجرای کنسرتهای صرفاً سمفونیک و … نیز هستیم. اگر مبنای غلط ادعای شما را قبول کنیم پس سمفونی نهم بتهوون و رکوئیم موتسارت را هم باید اپرا بدانیم. غیر از این است؟ دربارهء نوشتهء تایمز هم باید خدمت ایشان عرض کنم که در همان یادداشت هم از کارمینا بورانا به عنوان Bombastic Oratorio یاد شده و نه اپرا…! حال اگر یک ارکستر و نهادی تصمیم گرفت این اثر را به صورت نمایشی اجرا کند دلیل بر آن نمیشود که اصلیت و کلیت آن اثر را اپرا بدانیم. قطعهء کارل ارف همانطور که در یادداشت قبلی ذکر کردم یک کانتات یا اوراتوریو به حساب میآید و اپرا به زبانی بسیار ساده یک تئاتر موزیکال است که در آن داستانی نقل میشود و هر خواننده نقشی به عهده دارد؛ مسالهای که درکارمینا بورانا به هیچ وجه دیده نمیشود. باز هم اگر شکی هست میتوانید از موسیقی شناسان قابل اعتمادتان پرس و جو کنید و مطمئن باشید که هیچ موسیقیشناس تحصیل کردهای، کارمینا بورانا را یک اپرا نخواهد نامید.
در ادامه نوشتهاند: » در آن برنامه ويژه موسيقی فيلم، من قطعاتی از موسيقی کلاسيک را که در فيلم های سينمايی يا مستقيما مورد استفاده قرار گرفت يا قسمتی از موسيقی آن فيلم با الهام از آن اثر ساخته شد، معرفی کردم. کل قطعات از يک سی دی به نام: Classic Movie Connection انتخاب شده بود از جمله موسيقی کارمينا بورانای کارل اورف که بسياری از پژوهش گران موسيقی فيلم از جمله جف باند عقيده دارند که موسيقی جری گلداسميت در فيلم طالع نحس(Omen) بر اساس آن ساخته شده. اين هم لينک مطلب جف باند:
http://www.filmscoremonthly.com/articles/1997/01_Sep—Goldsmith_CD_Recommendations.asp /jeff bond
به هر حال می دانم که بر سر اين مسئله بين منتقدان و پژوهش گران اختلاف هست و عده زيادی معتقدند عليرغم شباهت ظاهری بين اين دو اثر، آنها ربطی به هم ندارند.»
در این رابطه ایشان خود توضیحات لازم را دادهاند و همانطور که من هم در یادداشت پیشین نوشتهبودم، میان منتقدان در رابطه با تاثیرپذیری گلدسمیت از کارل ارف اختلاف عقیده وجود دارد. در مطلبی که در آینده در رابطه به موسیقی فیلم طالع نحس خواهم نوشت به طور مفصلتری به موضوع تاثیرپذیری گلدسمیت از ارف و دیگر آهنگسازان خواهم پرداخت. در واقع جف باند نیز در یادداشت خود به این مساله اشاره کرده بود.
در ادامه نوشتهاند: «شما مثل اينکه علاوه بر متخصص موسيقی متخصص ادبيات فارسی هم هستيد و در نوشته کوتاه من در باره اين قطعه موسيقی نه تنها « ايراداهايی بسيار کلی و مبهم» ديده ايد بلکه آن را پر از « ايرادات دستوری» يافته ايد و با تمسخر « به ادبیات فارسی ایشان(يعنی من) احسنت» گفته ايد و نوشته ايد: « اگر متوجه نشدید سعی کنید دوباره و دوباره این جمله را بخوانید تا به ایرادات دستوری آن پی ببرید و به یاد داشته باشید که این جمله، کلّ پاراگراف سومِ یادداشت ایشان را در بر میگیرد و جملهای ثانوی نیست!!»
در حالی که جمله ای که شما نقل کرديد تنها قسمتی از يک گفتار راديويی بوده که در زمان پياده کردن متن از فايل صوتی به اين صورت درآمده و اگر خواننده هدفش مثل شما ايراد گرفتن نباشد کاملا می فهمد که جمله ای که شما نقل کرده ايد، قسمتی از جمله اصلی بوده است نه يک جمله مستقل. اين هم کل جمله که من آن را دوباره در اين اينجا می آورم:
طالع نحس (The Omen) ساخته ریچارد دانر، نخستین قسمت از سهگانه «طالع نحس» و به اعتقاد من بهترین آن و یکی از آثار ژانر وحشت در کنار بچهی رزمری و جنگیر است که درباره شیطان و نیروهای تحت نفوذ آن در جهان مدرن ساخته شده با موسیقی پر رمز و راز و شگفتانگیز جری گلداسمیت که براساس موومان او فورچونا از اپرای کارمینا بورانا اثر درخشان کارل ارف، آهنگساز آلمانی ساخته شده است .»
در این زمینه این ایراد به من وارد است که شتابزده و بدون در نظر گرفتن اینکه به هر حال برنامهای رادیویی، مورد بحث قرار میگیرد قضاوت کردم که همینجا مسئولیت این اشتباه را میپذیرم؛ هرچند امیدوارم در پیاده کردن متن های رادیویی به این مساله بیش از پیش دقت شود تا خوانندهای که متن اصلی را نمیشنود گمراه نشود.
در ادامه میخوانیم که: «در قسمت ديگری دوباره با زبان تمسخر به « ذوق ايشان(يعنی من) تبريک» گفته ايد که نوشته ام:
«کارل ارف این اپرا را بر مبنای ۲۴ قطعهی شعر قرون وسطایی و تحت تأثیر نمونههای موسیقی عهد باروک و اواخر رنسانس بهویژه آثار کلودیو مونته وردی ساخته است.» و مدعی شده ايد که « برای کسی که شناختی حتا ابتدایی از موسیقی رنسانس و باروک داشته باشد و موسیقی ارف و مونتهوردی را شنیده باشد این جمله و ادعای فوق بیشتر شبیه به لطیفه است…» و از من درخواست کرده ايد که اگر «نمونهای از تشابه میان آثار مونتهوردی و ارف» نشان دهم، به من قول خواهيد داد «نظریهء ایشان(يعنی من)»- می پرسم کدام نظريه؟ چه کسی می تواند در يک پاراگراف مطلب نظريه ارائه کند؟- را با نام خودشان(يعنی من) در جامعهء موزیکولوژی اروپا مطرح» کرده و «از آن دفاع » خواهيد کرد. من چون نظريه ای را ارائه نکرده ام تنها برای اثبات حرف خودم که آن هم حرف من نيست و حرف پژوهش گران ديگر است شما را به اين قسمت از دانشنامه ويکی پديا در مورد قطعه کارمينا بورانا ارجاع می دهم که در مورد تاثير کارل اورف از آثار باروک عصر رنسانس از جمله کلوديو مونته وردی می نويسد:
Orff was influenced melodically by late Renaissance and early Baroque models including William Byrd and Claudio Monteverdi
نقل از: http://en.wikipedia.org/wiki/Carmina_Burana_(Orff)»
در درجهء اول من به هیچ وجه قصد تمسخر ایشان را نداشتهام. بعد از آن هم باید این نکته را یادآوری کنم که دانشنامهء ویکیپدیا، از دیدگاهی حرفهای نمیتواند منبعی قابل اعتنا به حساب بیاید. مطمئناً اگر کسی بخواهد دربارهء موضوعی به طور وسیع تحقیق کند، نمیتواند به آن اعتماد کند چرا که درصد خطای بالایی دارد و سطح کنترل آن پایین است. مطمئناً کسی که با موسیقی سر و کار دارد، برای نوشتن مطلبی خاص از دانشنامههای معتبری چون New Grove استفاده میکند که در تمام دانشگاههای موسیقی دنیا به عنوان بهترین و با کیفیت ترین دانشنامه از آن نام برده میشود. به هر حال در همان لینکی که از ویکیپدیا گذاشته شده، اگر با دقت بیشتری نگاه کنیم متوجه میشویم که در پایان آن جملهای که تاثیرپذیری ارف از مونتهوردی را ادعا میکند از جملهء citation needed استفاده شده و این دقیقاً به آن معناست که این ادعا، بحث برانگیز است چرا که کسی که آن را نوشته منبع معتبری نداشتهاست. من هنوز هم بر روی این اصل پافشاری میکنم که تاثیرپذیری ارف از مونتهوردی ادعایی بسیار گمراه کننده و نابجاست و مطمئناً خوشحال خواهم شد اگر در این زمینه، نوشتهای علمی همراه با اشاراتی معتبر از دیدگاه تخصصی موسیقی بخوانم.
آخرین جملات ایشان این است که:»در پايان شما که می نويسيد نه مرا می شناسيد و نه می دانيد تخصص من چيست و نه برايتان مهم است، چرا با اصرار از من می خواهيد نوشته تان را بخوانم؟ شما واقعا خواسته ايد مرا با « دانش موزيکولوژی»خود مرعوب کنيد؟ اگر اين طور است بايد بگويم که واقعا مرعوب شدم.»
اولاً که من «با اصرار» نخواستم که شما نوشتهء من را بخوانید. ثانیاً قصد مرعوب کردن شما را هم نداشتم چون اساساً نیازی به این مساله نمیبینم ولی از آنجایی که در نوشتههای گوناگونی از اینجا و آنجا این ایرادها و اشتباهها را میبینم، تصمیم گرفتم به عنوان کسی که در این زمینه، اندک تخصصی دارد، این نکات را گوشزد کنم تا در نهایت از حقیقت دور نیافتیم. کمی پیشتر ایراداتی نسبت به نوشتهای از آقای سید مسعود رضوی وارد بود که در آن رابطه نیز نوشتم.
به هر حال این مساله از دید من تمام شده است چرا که تمام حرفهایی که باید گفته میشد را گفتم و ادامه دادن به آن مطمئناً ما را وارد بحثی فرسایشی میکند. امیدوارم دوستان عزیز قبل از دست به قلم شدن کمی بیشتر و جدی تر تحقیق کنند و کمی میزان تحمل خود را بالا ببرند. مطمئناً اگر ایرادی به من وارد باشد صد در صد آن را میپذیرم و از قبول کردن اشتباهاتم ابایی ندارم چرا که اگر کسی من را متوجه آن کند، در واقع به من لطف بزرگی کرده است؛ همانطور که در بالا هم این ادعا را ثابت کردم و اشتباه خود را پذیرفتم (دربارهء ایراد ادبییی که در یادداشت قبلی به آقای جاهد گرفته بودم.)
بیایید کمی دوستانه تر و بی غرض تر به مسائل پیرامونمان بنگریم.